بسم الله الرحمن الرحیم
حیدر شهیدی
پدر: عبدالعلی
تولد: 1353/6/5
شهادت: 1365/2/24
تحصیلات: اول راهنمایی
استان: فارس
«سیاه و سفید»
از روزی که فهمید تمام اعمالش توسط فرشته ها ثبت و ضبط می شود تصمیم جدی گرفت که مراقب رفتار و گفتارش باشد. به دوستانش محبت می کرد. به کسی دروغ نمی گفت. دل کوچک و پاکش اجازه نمی داد کسی از دستش برنجد. درون کیف مدرسه اش دو دفترچه ی کوچک داشت. یکی از آن ها را با کاغذ سفید جلد گرفته بود و دیگری را با کاغذ سیاه. بعضی وقت ها چه در خانه و چه در مدرسه یکی از آن ها را از کیفش بیرون می آورد و چیزهایی داخل آن می نوشت. این کار همیشگی او توجه دوستان و هم کلاسی هایش را به خود جلب کرده بود. یک روز یکی از هم کلاسی هایش در مورد دفترچه ها از او سوال کرد. حیدر جواب داد: «این ها دفتر روزانه من هستند. کارهای خوبی را که انجام می دهم در دفتر جلد سفید و کارهای بدی را که ناخواسته از من سر می زند در دفتر جلد سیاه می نویسم.» دوستش از شنیدن حرف های او تعجب کرد و گفت: «اجازه می دهی نگاهی به نوشته های داخل آنها بیندازم؟» حیدر کمی فکر کرد و بعد اجازه داد. صفحات داخل دفتر سفید بسیار کم بود و نوشته ای داخل ان دیده نمی شد. اما صفحات دفتری که جلدش سیاه بود کامل و تا نیمه پر از نوشته بود. هم کلاسی اش باز هم بیشتر از قبل تعجب کرد. این بار حیدر زودتر از آن که او سوالش را بپرسد گفت: «کارهای خوبی را که انجام می دهم بعد از نوشتن پاره می کنم تا غرور مرا نگیرد و همیشه فکر می کنم هنوز کار خوبی انجام نداده ام اما کارهای بدم را نگه می دارم تا یادم بماند چقدر بدی کرده ام.»
«نمره بیست»
موقع رفتن به پدر و مادرش گفت: «من نمره های بیست امتحاناتم را خیلی دوست دارم. وقتی بیست می گیرم احساس می کنم توانسته ام مقداری از خوبی ها و زحمات معلمم را جبران کنم. دوست دارم شما هم در امتحانی که خدا از شما می گیرد نمره ی بیست بگیرید. حالا که اجازه داده اید من به جبهه بروم امتحان سختی پیش رو دارید. مبادا از دوری من دلتنگی کنید و ناراحت شوید. اگر شهید شدم و یا هیچ نشانه ای از من پیدا نشد بدانید که خدا دارد از شما امتحان می گیرد. هر چقدر بیشتر تحمل کنید و راضی به رضای خدا باشید به نمره ی بیست خدا هم نزدیکتر می شوید. آن وقت خواهید فهمید که نمره ی بیست گرفتن آن هم از خدا چقدر لذت بخش است.» حیدر بعد از چندین بار رفتن به جبهه در اردیبهشت 1365 در منطقه ی عملیاتی «شرهانی» (شمال فکه) نمره ی بیست خودش را از مدیر مدرسه ی زندگی اش گرفت و نامش در دفتر شاگردان ممتاز جبهه ی رشادت و شهادت ثبت شد. از آن پس نوبت خانواده اش بود که داغ شهادت و بی خبری از حیدر را تحمل کنند و تلاش کنند تا از آزمون الهی سربلند بیرون بیایند. بی نام و نشانی حیدر حدود 5 سال طول کشید تا این که سرانجام پیکر مطهر او در سال 1369 بعد از سال ها مفقودالاثر بودن شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. اهالی «دهرم» با دسته های گل به استقبالش آمدند تا خود را در نمره ی بیست او و خانواده اش سهیم کنند.
منبع: کتاب «فهمیده های مدرسه»، ص 51 و 52، موسسه فرهنگی منادی تربیت
صلواتی هدیه کنیم به جمیع شهدای عزیز و گرانقدر
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم