آیت الله شهید دستغیب(اعلی الله تعالی مقامه الشّریف):
«یا من فی الممات قدرته»(1)
هر کس میخواهد قدرت خدا را بفهمد ساعت مرگ را یاد بیاورد
کسیکه میخواهد بمیرد در آن ساعت معلوم است که قدرت خدا چیست
این همان بشری بود که سی کیلو وزن را بلند میکرد
با این زبانش یکساعت روی منبر صحبت میکرد
اما حالا میخواهد یک کلمه بگوید لا اله الا الله نمیتواند
این زبان گویا چه بر سرش آمد؟
آنان که بیک زبان دو صد سخن میگفتند آیا چه شنیدند که خاموش شدند
رو به گورستان دمی خاموش نشین آن سخن گویان خاموش را ببین
با این دستها چطور مظلوم را میزد اما حالا پشه روی صورتش نشسته
و نمیتواند آنرا از خودش دور نماید
دیگر دست فرمان نمیبرد زبان از کار میافتد
همان که تا اراده میکرد پا حرکت میکرد حالا افتاده است
دیگر هیچ یک از اعضاء فرمانش را نمیبرند
آرزو می کند بتواند کاری کند
اما دیگر قدرت نیست.
ساعت مرگ معلوم می شود قدرت مال دیگری بوده است
ساعت مرگ آشکار میشود که قدرت مال خدا بود
خودت را فریب میدادی.
مغرور نشوی اگر مالی؛ ریاستی نصیبت شود
کرسی ریاست آدمی را بدبخت میکند
همه چیز را از خودش میداند
وزیر هارون الرشید از کنار قبرستان رد شد دید بهلول تنها در میان قبرها مشغول است
استخوانهای پوسیده را جابجا می کند
پرسید بهلول چه میکنی؟
گفت دارم مرده ها را جدا می کنم
رئیس ها و مرئوسها وزیرها و زیردستها را میخواهم جدا کنم
ولی این کله با آن کله یکی است
گورشان یکجور است_با این جملات وزیر را موعظه کرد.
منبع(با تلخیص جزئی):
کتاب نفس مطمئنّه،ص 52-53،انتشارات کانون تربیت-شیراز
**************
(1) قسمتی از دعای جوشن کبیر.
«یا من فی الممات قدرته»(1)
هر کس میخواهد قدرت خدا را بفهمد ساعت مرگ را یاد بیاورد
کسیکه میخواهد بمیرد در آن ساعت معلوم است که قدرت خدا چیست
این همان بشری بود که سی کیلو وزن را بلند میکرد
با این زبانش یکساعت روی منبر صحبت میکرد
اما حالا میخواهد یک کلمه بگوید لا اله الا الله نمیتواند
این زبان گویا چه بر سرش آمد؟
آنان که بیک زبان دو صد سخن میگفتند آیا چه شنیدند که خاموش شدند
رو به گورستان دمی خاموش نشین آن سخن گویان خاموش را ببین
با این دستها چطور مظلوم را میزد اما حالا پشه روی صورتش نشسته
و نمیتواند آنرا از خودش دور نماید
دیگر دست فرمان نمیبرد زبان از کار میافتد
همان که تا اراده میکرد پا حرکت میکرد حالا افتاده است
دیگر هیچ یک از اعضاء فرمانش را نمیبرند
آرزو می کند بتواند کاری کند
اما دیگر قدرت نیست.
ساعت مرگ معلوم می شود قدرت مال دیگری بوده است
ساعت مرگ آشکار میشود که قدرت مال خدا بود
خودت را فریب میدادی.
مغرور نشوی اگر مالی؛ ریاستی نصیبت شود
کرسی ریاست آدمی را بدبخت میکند
همه چیز را از خودش میداند
وزیر هارون الرشید از کنار قبرستان رد شد دید بهلول تنها در میان قبرها مشغول است
استخوانهای پوسیده را جابجا می کند
پرسید بهلول چه میکنی؟
گفت دارم مرده ها را جدا می کنم
رئیس ها و مرئوسها وزیرها و زیردستها را میخواهم جدا کنم
ولی این کله با آن کله یکی است
گورشان یکجور است_با این جملات وزیر را موعظه کرد.
منبع(با تلخیص جزئی):
کتاب نفس مطمئنّه،ص 52-53،انتشارات کانون تربیت-شیراز
**************
(1) قسمتی از دعای جوشن کبیر.