نور علی نور

درباره بلاگ
نور علی نور

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ»﴿٤٤﴾
آیه شریفه 44 - سوره مبارکه زخرف
و بى‌گمان این [قرآن‌]
براى تو و براى قوم تو تذکرى است،
و به زودى[در مورد آن‌]بازخواست خواهیدشد
(که با قرآن چه کردید؟)
**************
قالت مولاتی فاطمة الزهراء سلام الله علیها:
«حُبِّبَ اِلیَّ مِن دنیاکُم ثلاث،
تلاوَتُ کتاب اللّه
والنَّظَرُ فی وجه رسول اللّه
وَالإِنفاقُ فی سبیل اللّه»
.............................
امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه):
فرزندم!
با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو
اگرچه باقرائت آن؛
و راهی از آن به سوی محبوب بازکن
و تصوّر نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد
که این وسوسه شیطان است.
آخر، این کتاب از طرف محبوب است
برای تو و برای همه کس،
و نامه محبوبْ محبوب است
اگرچه عاشق و محبْ مفاد آن را نداند
و با این انگیزه حبّ محبوب
که کمال مطلوب است به سراغت آید
و شاید دستت گیرد.
ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه اینکه
قرآن کتاب ما است به سجده رویم
از عهده برنیامده‌ایم.
صحیفه امام جلد۱۶ صفحه۲۱۱
.........................
امام المسلمین
امام خامنه ای(حفظه الله تعالی):
"با قرآن باید عجین شد؛
مفاهیم قرآنی مفاهیمی است برای زندگی؛
فقط معلومات نیست گاهی انسان
معلومات قرآنی اش خوب است
اما از قرآن در زندگی او هیچ اثری نیست!..
همانطور که ازیکی از زوجات مکرمه‌ی پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
وقتی درباره‌ی اخلاق پیغمبر پرسیدند،
ایشان در جواب گفتند که«کان خلقه القرآن»
اخلاق او قرآن بود؛
یعنی قرآن مجسم بود.
این باید درجامعه‌ی ما تحقق پیداکند"
............................
سؤالی از محضر مبارک
حضرت آیت الله العظمی بهجت
(رضوان الله تعالی علیه)
*کسی است که می‌گوید
علاقه‌ای به خواندن قرآن ندارم،چه‌کارکنم؟
جواب:زیاد صلوات بفرستد؛
علاقه دارد یا ندارد؟
صلوات بفرستد،همان هدایتش می کند.
...........................
علامه حسن زاده آملی(رضوان الله تعالی علیه):
آقا! ذکر می­خواهید، یکی از اسماء قرآن
ذکر است، ذکر همان قرآن است
البته دقت داشته باشید چطور برای درس وقت معیّن دارید، برای قرآن هم همینطورباشد،
یک درس را قرآن قراردهید،
درپیشگاهش به درس بنشینید؛
استاد هم خدا باشد.
صراط سلوک/ ص 34

بسم الله الرحمن الرحیم

حیدر شهیدی

پدر: عبدالعلی

تولد: 1353/6/5

شهادت: 1365/2/24

تحصیلات: اول راهنمایی

استان: فارس

«سیاه و سفید»

از روزی که فهمید تمام اعمالش توسط فرشته ها ثبت و ضبط می شود تصمیم جدی گرفت که مراقب رفتار و گفتارش باشد. به دوستانش محبت می کرد. به کسی دروغ نمی گفت. دل کوچک و پاکش اجازه نمی داد کسی از دستش برنجد. درون کیف مدرسه اش دو دفترچه ی کوچک داشت. یکی از آن ها را با کاغذ سفید جلد گرفته بود و دیگری را با کاغذ سیاه. بعضی وقت ها چه در خانه و چه در مدرسه یکی از آن ها را از کیفش بیرون می آورد و چیزهایی داخل آن می نوشت. این کار همیشگی او توجه دوستان و هم کلاسی هایش را به خود جلب کرده بود. یک روز یکی از هم کلاسی هایش در مورد دفترچه ها از او سوال کرد. حیدر جواب داد: «این ها دفتر روزانه من هستند. کارهای خوبی را که انجام می دهم در دفتر جلد سفید و کارهای بدی را که ناخواسته از من سر می زند در دفتر جلد سیاه می نویسم.» دوستش از شنیدن حرف های او تعجب کرد و گفت: «اجازه می دهی نگاهی به نوشته های داخل آنها بیندازم؟» حیدر کمی فکر کرد و بعد اجازه داد. صفحات داخل دفتر سفید بسیار کم بود و نوشته ای داخل ان دیده نمی شد. اما صفحات دفتری که جلدش سیاه بود کامل و تا نیمه پر از نوشته بود. هم کلاسی اش باز هم بیشتر از قبل تعجب کرد. این بار حیدر زودتر از آن که او سوالش را بپرسد گفت: «کارهای خوبی را که انجام می دهم بعد از نوشتن پاره می کنم تا غرور مرا نگیرد و همیشه فکر می کنم هنوز کار خوبی انجام نداده ام اما کارهای بدم را نگه می دارم تا یادم بماند چقدر بدی کرده ام.»

«نمره بیست»

موقع رفتن به پدر و مادرش گفت: «من نمره های بیست امتحاناتم را خیلی دوست دارم. وقتی بیست می گیرم احساس می کنم توانسته ام مقداری از خوبی ها و زحمات معلمم را جبران کنم. دوست دارم شما هم در امتحانی که خدا از شما می گیرد نمره ی بیست بگیرید. حالا که اجازه داده اید من به جبهه بروم امتحان سختی پیش رو دارید. مبادا از دوری من دلتنگی کنید و ناراحت شوید. اگر شهید شدم و یا هیچ نشانه ای از من پیدا نشد بدانید که خدا دارد از شما امتحان می گیرد. هر چقدر بیشتر تحمل کنید و راضی به رضای خدا باشید به نمره ی بیست خدا هم نزدیکتر می شوید. آن وقت خواهید فهمید که نمره ی بیست گرفتن آن هم از خدا چقدر لذت بخش است.» حیدر بعد از چندین بار رفتن به جبهه در اردیبهشت 1365 در منطقه ی عملیاتی «شرهانی» (شمال فکه) نمره ی بیست خودش را از مدیر مدرسه ی زندگی اش گرفت و نامش در دفتر شاگردان ممتاز جبهه ی رشادت و شهادت ثبت شد. از آن پس نوبت خانواده اش بود که داغ شهادت و بی خبری از حیدر را تحمل کنند و تلاش کنند تا از آزمون الهی سربلند بیرون بیایند. بی نام و نشانی حیدر حدود 5 سال طول کشید تا این که سرانجام پیکر مطهر او در سال 1369 بعد از سال ها مفقودالاثر بودن شناسایی و به زادگاهش منتقل شد. اهالی «دهرم» با دسته های گل به استقبالش آمدند تا خود را در نمره ی بیست او و خانواده اش سهیم کنند.

منبع: کتاب «فهمیده های مدرسه»، ص 51 و 52، موسسه فرهنگی منادی تربیت

صلواتی هدیه کنیم به جمیع شهدای عزیز و گرانقدر

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی