در کتاب شریف امالی شیخ صدوق(اعلی الله تعالی مقامه الشّریف) ص56-57
با ذکر سلسه رُوات حدیث، ..."ابان احمر از حضرت امام صادق(علیه السّلام) روایت کرده که:
مردی حضورش شرفیاب شد و عرضکرد:
پدرم و مادرم قربانت یابن رسول اللَّه بمن پندی آموز
فرمود: اگر خدای تبارک و تعالی کفیل روزیست پس اندوه تو برای چیست؟
و اگر روزی پخش شده است پس حرص برای چیست؟
و اگر حساب درست است پس جمع مال برای چه؟
و اگر ثواب از خدای عزوجل باشد پس تنبلی برای چه؟
و اگر عوض از خدا میرسد پس بخل برای چه؟
و اگر کیفر از خدای عزوجل، دوزخ است پس نافرمانی برای چه؟
و اگر مرگ حق است پس خرسندی برای چه؟
و اگر عرضه بر خدای عزوجل درست است پس نیرنگ برای چه؟
و اگر دشمن شیطانست پس غفلت برای چه؟
و اگر گذشت بر صراط حق است پس خود بینی برای چه؟
و اگر هر چیز بقضا و قدر خداست پس غم خوردن برای چه؟
و اگر دنیا فانی است پس اعتماد بدان برای چه؟
(ترجمه با دخل و تصرّف از آیت الله محمد باقرکمره ای(رضوان الله تعالی علیه))
متن عربی:
12 / 5 - حدثنا الحسین بن أحمد (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، قال:
حدثنا محمد ابن أبی الصهبان، قال: حدثنا أبو أحمد محمد بن زیاد الازدی، قال:
حدثنی أبان الاحمر، عن الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام):
أنه جاء إلیه رجل، فقال له: بأبی أنت وأمی یا بن رسول الله، علمنی موعظة.
فقال (علیه السلام):
«إن کان الله تبارک وتعالى قد تکفل بالرزق، فاهتمامک لماذا؟
وإن کان الرزق مقسوما، فالحرص لماذا؟
وإن کان الحساب حقا، فالجمع لماذا؟
وإن کان الثواب من الله، فالکسل لماذا؟
وإن کان الخلف من الله عزوجل حقا، فالبخل لماذا؟
وإن کانت العقوبة من الله عزوجل النار، فالمعصیة لماذا؟
وإن کان الموت حقا، فالفرح لماذا؟
وإن کان العرض على الله عزوجل حقا، فالمکر لماذا؟
وإن کان الشیطان عدوا، فالغفلة لماذا؟
وإن کان الممر على الصراط حقا، فالعجب لماذا؟
وإن کان کل شئ بقضاء وقدر، فالحزن لماذا؟
وإن کانت الدنیا فانیة، فالطمأنینة إلیها لماذا؟»
منبع
با ذکر سلسه رُوات حدیث، ..."ابان احمر از حضرت امام صادق(علیه السّلام) روایت کرده که:
مردی حضورش شرفیاب شد و عرضکرد:
پدرم و مادرم قربانت یابن رسول اللَّه بمن پندی آموز
فرمود: اگر خدای تبارک و تعالی کفیل روزیست پس اندوه تو برای چیست؟
و اگر روزی پخش شده است پس حرص برای چیست؟
و اگر حساب درست است پس جمع مال برای چه؟
و اگر ثواب از خدای عزوجل باشد پس تنبلی برای چه؟
و اگر عوض از خدا میرسد پس بخل برای چه؟
و اگر کیفر از خدای عزوجل، دوزخ است پس نافرمانی برای چه؟
و اگر مرگ حق است پس خرسندی برای چه؟
و اگر عرضه بر خدای عزوجل درست است پس نیرنگ برای چه؟
و اگر دشمن شیطانست پس غفلت برای چه؟
و اگر گذشت بر صراط حق است پس خود بینی برای چه؟
و اگر هر چیز بقضا و قدر خداست پس غم خوردن برای چه؟
و اگر دنیا فانی است پس اعتماد بدان برای چه؟
(ترجمه با دخل و تصرّف از آیت الله محمد باقرکمره ای(رضوان الله تعالی علیه))
متن عربی:
12 / 5 - حدثنا الحسین بن أحمد (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، قال:
حدثنا محمد ابن أبی الصهبان، قال: حدثنا أبو أحمد محمد بن زیاد الازدی، قال:
حدثنی أبان الاحمر، عن الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام):
أنه جاء إلیه رجل، فقال له: بأبی أنت وأمی یا بن رسول الله، علمنی موعظة.
فقال (علیه السلام):
«إن کان الله تبارک وتعالى قد تکفل بالرزق، فاهتمامک لماذا؟
وإن کان الرزق مقسوما، فالحرص لماذا؟
وإن کان الحساب حقا، فالجمع لماذا؟
وإن کان الثواب من الله، فالکسل لماذا؟
وإن کان الخلف من الله عزوجل حقا، فالبخل لماذا؟
وإن کانت العقوبة من الله عزوجل النار، فالمعصیة لماذا؟
وإن کان الموت حقا، فالفرح لماذا؟
وإن کان العرض على الله عزوجل حقا، فالمکر لماذا؟
وإن کان الشیطان عدوا، فالغفلة لماذا؟
وإن کان الممر على الصراط حقا، فالعجب لماذا؟
وإن کان کل شئ بقضاء وقدر، فالحزن لماذا؟
وإن کانت الدنیا فانیة، فالطمأنینة إلیها لماذا؟»
منبع